|
به شب آویخته مرغ شباویز مدامش کار رنج افزاست ، چرخیدن اگر بی سود می چرخد وگر از دستکار شب ، درین تاریکجا ، مطرود می چرخد... به چشمش هر چه می چرخد ، ـــ چو او بر جای ـــ زمین ، با جایگاهش تنگ و شب ، سنگین و خونالود ، برده از نگاهش رنگ و جاده های خاموش ایستاده که پای زنان و کودکان با آن گریزانند چو فانوس نفس مرده که او در روشنایی از قفای دود می چرخد ولی در باغ می گویند: " به شب آویخته مرغ شباویز به پا، زآویخته ماندن، بر این بام کبود اندود می چرخد"
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم آذر ۱۳۹۰ساعت 16  توسط الف.سعدی
|
|
oghate sharee:
|