تونیستی که ببینی‌‌ چگونه عطرتودرعمق لحظه ها جاری است.

چگونه عکس تودربرق شیشه ها پیداست

چگونه جای تودرجان زندگی سبزاست

هنوزپنچره بازاست

توازبلندی ایوان به باغ می نگری

درخت ها وچمن ها وشمعدانی ها به آن ترنم شیرین

به آن تبسم مهر به آن نگاه پرازآفتاب می نگرند

تونیستی که ببینی چگونه پیچیده است

طنین شعرنگاه تودرترانه من

تونیستی که ببینی چگونه می گردد

نسیم روح تودرباغ بی جوانه من

تونیستی که ببینی دل رمیده من

بجزتویادهمه چیزرارهاکرده است.

فریدون مشیری

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۰ساعت 9  توسط الف.سعدی  |