|
یاد میاد بچه بودم تا میومدم تو حرمت مادرم دست منو رها می کرد دلم و با نگات آشنا می کرد به گنبدت نگاه می کرد قطره اشکی میچکید از گوشه چشم مادرم زیر لب می گفت آقا تاج سرم که کنیز تو دخترم، غلام تو این پسرم یاد میاد بچه بودم تا میومدم تو حرمت همه مردم شاه و گدا و زن و مرد پیر و جوون از همه جا و همه رنگ زیر لبا شور و نوا ذکر همه یا امام رضا اذن دخول حرم تو یا ابالفضله باب عطا و کرم تو یا ابالفضله یادم میاد بچه بودم تا می اومدم تو حرمت شلوغی دور ضریحت رو میدیدم رو دوش یکی میرفتم به ضریحت میرسیدم به پنجرت می چسبیدم وقتی پایین می اومدم می خندیدم به خودم پیش همه می بالیدم داد می زدم : که من آقام رو بوسیدم صدای تو رو از تو سینم می شنیدم می گفتی : مهمون منی منم می گفتم که توام جون منی یادم میاد بجه بودم تا می اومدم تو حرمت... اذن دخول حرم تو یا ابالفضله باب عطا و کرم تو یا ابالفضله السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم آبان ۱۳۸۸ساعت 0  توسط الف.سعدی
|
|
oghate sharee:
|