تو برو به سفر،به هر کجا که روی سفر سلامت!

به خدا نکنم از آنچه که رفته به دل تو را ملامت!

*

به خدا شب من نمیرسد به سحر اگر نیایی

به خدا همه جا به جستجوی تو ام،بگو کجایی؟

*

تو چراغ دلم،ز حال عاشقیم خبر نداری!

تو چرا قدمی به روی چشم ترَم نمیگذاری؟

*

تو به یک نگهت دگر قرار مرا ز کف ربودی!

تو مرا ز خودم گرفتیُ پس از آن سفر نمودی!

*

تو مرو به سفر که یک شبم بشود هزارُ یک شب!

به خدا همه شب ز عشق شعله ورت بسوزم از تب!

*

تو چراغ دلم،ز حال عاشقیم خبر نداری!

تو چرا قدمی به روی چشم ترَم نمیگذاری؟

+ نوشته شده در  یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت 18  توسط الف.سعدی  |