|
هنوز باور این قصه ممکن است آری که دل به قیمت یک اعتماد بسپاری هنوز می شود انگار شانه ای بخشید به یک تفکر ابری به چشم رگباری هنوز می شود از آن نگاه نافذ خواند به خاطرات گذشته توجهی داری ز خط فاصله شاید گرفت فاصله ای اگر به دل دل پاهات گوش نسپاری تصادف غزل و لب تصادفی زیباست اگر ز بستن لبهات دست برداری هنوز می شود اما خود ِخودت باشی بشو که بگذری از این فصول نا چاری چقدر مرد تر از مرد پر غروری تو مرا که زن ترم از زن به سجده می آری به قد کشیدن من یک نگاه کافی باش فقط نگاهی و یک جمله : دوستم داری ؟
+ نوشته شده در چهارشنبه دهم تیر ۱۳۸۸ساعت 12  توسط الف.سعدی
|
|
oghate sharee:
|